بازدید امروز : 330
بازدید دیروز : 141
می خواستم چند حدیث پیرامون عقل برای بنده بنویسید که جایگاه عقل و ماهیت عقل از دیدگاه اسلام تبیین گردد؟
احادیثی که در جواب ذکر می شود بخش کوچکی از کتاب عقل و جهلِ اصول کافی است که برای آگاهی بیشتر می توانید به همین منبع یا ارشاد القلوب- باب پنجاه و سوم در عظمت عقل و آثار نیک آن- ، بنادر البحار(ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار)، تحف العقول و دیگر کتب حدیثی در موضوع عقل، مراجعه فرمایید.
1- امام باقر علیه السّلام می فرماید: چون خدا عقل را آفرید از او بازپرسى کرده به او گفت: پیش آى. پیش آمد، گفت: بازگرد، بازگشت، فرمود: بعزت و جلالم سوگند مخلوقى که از تو بپیشم محبوبتر باشد، نیافریدم و ترا تنها به کسانى که دوستشان دارم بطور کامل دادم. همانا امر و نهى، کیفر و پاداشم متوجه تو است.
شرح- مراد از « عقل» چنانچه از جمیع روایات این باب استفاده مىشود همان قوه تشخیص و ادراک و وادارکننده انسان به نیکى و صلاح و بازدارنده او از شر و فساد میباشد. چنانچه در روایت بعد عقل وسیله پرستش خدا و بدست آوردن بهشت معرفى شده و در حدیثی 75 خاصیت و اثر آن بنام لشکر عقل توضیح داده شده است پس عاقل کامل کسى است که آن اثر در او باشد، و مراد به پیش آمدن و بازگشتن عقل اینست که این موجود در برابر اوامر و نواهى خالقش کاملاً منقاد و مطیع است و جمله آخر اینکه در روایات دیگر توضیح داده مىشود که کیفر پاداش مردم در روز جزا بمقدار عقل ایشانست.
2- شخصى از امام ششم علیه السلام پرسید عقل چیست؟ فرمود: چیزیست که بوسیله آن خدا پرستش شود و بهشت بدست آید. آن شخص گوید: گفتم پس آنچه معاویه داشت چه بود؟ فرمود: آن نیرنگست، آن شیطنت است، آن نمایش عقل را دارد ولى عقل نیست.
3- حسن بن جهم گوید: از امام رضا علیه السلام شنیدم که میفرمود: دوست هر انسانى عقل اوست و دشمن او جهلش.
4- ابو جارود از امام پنجم علیه السلام نقل میکند: خدا در روز قیامت نسبت به حساب بندگانش به اندازه عقلى که در دنیا به آنها داده است، باریک بینى میکند.
5- سلیمان دیلمى گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: فلانى در عبادت و دیانت و فضیلت چنین و چنانست. فرمود: عقلش چگونه است؟ گفتم: نمیدانم، فرمود: پاداش به اندازه عقل است، همانا مردى از بنى اسرائیل در یکى از جزایر دریا که سبز و خرم و پر آب و درخت بود عبادت خدا می کرد. یکى از فرشتگان از آنجا گذشت و عرض کرد: پروردگارا، مقدار پاداش این بندهات را به من بنما. خداوند به او نشان داد و او آن مقدار را کوچک شمرد، خدا به او وحى کرد: همراه او باش. پس آن فرشته بصورت انسانى نزد او آمد. عابد گفت: تو کیستى؟ گفت مردى عابدم، چون از مقام و عبادت تو در این مکان آگاه شدم نزد تو آمدم تا با تو عبادت خدا کنم. پس آن روز را با او بود، چون صبح شد فرشته به او گفت: جاى پاکیزهاى دارى و فقط براى عبادت خوبست. عابد گفت: اینجا یک عیب دارد. فرشته گفت، چه عیبى؟ عابد گفت: خداى ما چهارپائى ندارد، اگر او خرى میداشت در اینجا میچراندیمش، براستى که این علف از بین میرود! فرشته گفت: پروردگار که خر ندارد. عابد گفت: اگر خرى میداشت چنین علفى تباه نمیشد، پس خدا بفرشته وحى کرد: همانا او را به اندازه عقلش پاداش میدهم (یعنى حال این عابد مانند مستضعفین و کودکان است که چون سخنش از روى ساده دلى و ضعف خرد است. مشرک و کافر نیست، لیکن عبادتش هم پاداش عبادت عالم خداشناس را ندارد).
6- امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله نقل می کند که: چون خوبى حال مردى (مانند نماز و روزه بسیارش) بشما رسید، در خوبى عقلش بنگرید، زیرا بمیزان عقلش پاداش می یابد.
7- هشام بن حکم گوید: موسى بن جعفر علیهم السلام به من فرمود:
اى هشام! خداى تبارک و تعالى صاحب عقل و فهم را در کتاب مژده داده و فرموده (20 سوره 39): آن بندگانم را که هر سخن را شنوند و از نیکوترش پیروى کنند مژده بده، ایشانند که خدا هدایتشان کرده و ایشانند صاحبان عقل.
اى هشام! همانا خداى متعال بواسطه عقل، حجت را براى مردم تمام کرده و پیغمبران را بوسیله بیان یارى کرده و بسبب برهانها به ربوبیت خویش دلالتشان نموده و فرموده است(160 سوره 2): خداى شما خدائیست یگانه که جز او خدائى نیست و رحمان و رحیم است. در آفرینش آسمانها و زمین و تفاوت شب و روز و کشتیهائى که بسود مردم در دریا روانست و آبى که خدا از آسمان فروآورد که زمین را بعد از مواتشدنش زنده گرداند و از همه جنبندگان در آن پراکند و گردش بادها و ابرى که بین آسمان و زمین زیر فرمانست نشانههائیست بر ربوبیت ما براى مردمى که تعقل کنند.
اى هشام! خدا اینها را دلیل بر شناسائى خود قرار داده که مسلما مدبرى دارند، پس فرموده است(160 سوره 25): و شب و روز و خورشید و ماه را بخدمت شما گماشت و ستارگان تحت فرمان اویند در اینها براى گروهى که عقل خود را بکار اندازند نشانهها است. و باز فرمود(70 سوره 40): اوست که شما را از خاکى آفرید، آنگاه از نطفهاى، آنگاه از پاره گوشتى، سپس شما را بصورت طفلى بیرون آورد تا هنگامى که بکمال نیرو برسید و بعداً پیر شوید و بعضى از شما پیش از پیرى بمیرد و بمدتى معین برسد شاید تعقل کنید. و باز فرموده: همانا در گردش شب و روز و رزقى که خدا از آسمان فرستاد که زمین را بعد از مواتشدنش زنده کرد و در گردش بادها [و ابر مسخر در فضا] براى آنها که تعقل میکنند نشانههائیست و باز فرمود(16 سوره 57): زمین را بعد از مواتشدنش زنده میکند، این آیات را براى شما بیان میکنیم شاید تعقل کنید. و نیز فرمود (4 سوره 13) و باغها از تاک و کشتزار و نخلستان جفت هم و جدا از هم که همه از یک آب مشروب میشوند لیکن میوه بعضى را بر بعضى دیگر برترى دادهایم در اینها آیاتیست براى کسانى که تعقل کنند. و فرمود(24 سوره 30): از جمله آیههاى وى اینست که برق را براى بیم و امید بشما بنمایاند و از آسمان آبى نازل کند تا زمین را پس از مواتشدنش زنده کند در اینها براى مردمى که تعقل میکنند نشانههائیست. و باز فرمود(153 سوره 6): بگو بیائید آنچه را پروردگارتان بشما حرام کرده بخوانم؛ اینکه چیزى را با او شریک مکنید و با پدر و مادر نیکى کنید و فرزندان خود را از بیم تنگدستى نکشید که شما و آنها را ما روزى میدهیم و به کارهاى زشت چه عیان و چه نهانش نزدیک نشوید و تنى را که خدا محترم داشته نکشید مگر بحق. اینها است که خدا شما را به آن سفارش کرده شاید تعقل کنید. و نیز فرمود(28 سوره 30): مگر بعضى از بردگان شما نسبت به اموالى که بشما دادهایم شریکتان میباشند تا در دارائى برابر باشید و از آنها چنانچه از یک دیگر میترسید بترسید آیات خود را این گونه براى مردمى که تعقل میکنند شرح میدهیم.
اى هشام! پس خداوند صاحبان عقل را اندرز داده و به آخرت تشویقشان نموده و فرموده است(33 سوره 6): زندگى دنیا جز بازیچه و سرگرمى نیست و سراى آخرت براى پرهیزکاران بهتر است چرا تعقل نمیکنید.
اى هشام! سپس خدا کسانى را که کیفرش را تعقل نمی کنند بیم داده و فرموده(138 سوره 37): سپس دیگران را هلاک ساختیم شما صبحگاهان و هنگام شب به آنها میگذرید پس چرا تعقل نمی کنید. و فرموده(35 سوره 29): ما بر مردم این دهکده بسبب گناهى که می کردهاند عذابى از آسمان فرود آریم از این حادثه براى آنها که تعقل می کنند نشانهاى روشن بجا گذاشتهایم.
اى هشام! عقل همراه علم است و خدا فرموده(43 سوره 29): این مَثَلها را براى مردم می زنیم و جز دانشمندان تعقل نمی کنند.
اى هشام! سپس کسانى را که تعقل نمی کنند نکوهش نموده و فرموده(166 سوره 2): و چون به مشرکان گویند از آنچه خدا نازل کرده پیروى کنید گویند: نه، بلکه از آئینى که پدران خویش را بر آن یافتیم پیروى میکنیم، و گرچه پدرانشان چیزى تعقل نکرده و هدایت نیافته بودند. و فرموده: داستان کافران چنانست که شخصى به حیوانى که جز صدائى و فریادى نمی شنود بانگ زند ایشان کرانند و لالانند، کورانند پس تعقل نمی کنند. و فرموده(43 سوره 10): بعضى از آنها به سویت گوش فرا دهند اما مگر تو میتوانى به کران در صورتى که تعقل هم نمی کنند بشنوانى. و باز فرموده(47 سوره 25): مگر گمان می برى که بیشتر آنها می شنوند یا تعقل میکنند؟! ایشان جز بمانند چارپایان نیستند بلکه روش ایشان گمراهانهتر است. و فرموده(15 سوره 49): با شما دسته جمعى کارزار نکنند مگر از درون دهکدهاى مستحکم یا از پشت دیوارها، دلیرى ایشان میان خودشان با شدت است، گمانبرى باهمند اما دلهاشان پراکنده است، چنین است زیرا آنها گروهى هستند که تعقل نمیکنند. و فرموده(44 سوره 2): خود را از یاد می برید در صورتى که کتاب آسمانى می خوانید مگر تعقل نمی کنید.
اى هشام! خدا اکثریت را نکوهش نموده و فرموده(117 سوره 6): اگر بخواهى از اکثریت مردم زمین پیروى کنى ترا از راه خدا به در برند. و فرموده(25 سوره 31): و اگر از آنها بپرسى که آسمانها و زمین را که(چه کسی) آفریده مسلماً میگویند: خدا، بگو ستایش مخصوص خداست اما اکثریت آنها نمیدانند. و فرموده(63 سوره 29): و اگر از آنها بپرسى که از آسمان باران فرستد و زمین موات را بدان زنده کند قطعاً میگویند: خدا، بگو: حمد خدا را، اما اکثریت آنها تعقل نمی کنند.
اى هشام! سپس اقلیت را ستوده و فرموده (13 سوره 34): و کمى از بندگانم شکرگزارند. و فرموده(24 سوره 38): بسیارى از شریکان به یکدیگر ستم کنند مگر کسانى که ایمان دارند و کار شایسته کنند و آنها کمند. و فرموده(29 سوره 4): تنها یک مرد با ایمان از خاندان فرعون که ایمانش را پنهان میداشت گفت: میخواهید مردى را بکشید که میگوید: پروردگارم خداست؟! و فرموده(43 سوره 11): جز اندکى به نوح ایمان نیاوردند. و فرموده(38 سوره 6): لیکن بیشترشان نمیدانند. و فرموده(103 سوره 5): و بیشترشان تعقل نمیکنند. و فرموده: و بیشترشان ادراک نمیکنند.
اى هشام! سپس خداوند از صاحبان عقل به نیکوترین وجه یاد نموده و ایشان را به بهترین زیور آراسته و فرموده(282 سوره 2): خدا به هر که خواهد حکمت دهد و هر که حکمت گیرد خیر بسیار گرفته است و جز صاحبان عقل در نیابند. و فرموده(5 سوره 3): آنها که در دانش ریشه دارند گویند به قرآن ایمان داریم تمامش از نزد پروردگار ما است ولى جز صاحبان عقل در نیابند. و فرموده(187 سوره 3): همانا در آفرینش آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز براى صاحبان عقل نشانههاست. و فرموده(20 سوره 13): مگر آنکه میداند آنچه از پروردگارت بتو نازل شده حق است، مانند شخص کور است تنها صاحبان عقل در می یابند. و فرموده(10 سوره 39): مگر آنکه در اوقات شب در حال سجده و قیام مشغول عبادت است و از آخرت بیم دارد و به رحمت پروردگارش امیدوار است (مانند غیر او است) بگو مگر کسانى که دانند با کسانى که ندانند یکسانند صاحبان عقل در مییابند. و فرموده(29 سوره 38): کتاب پر برکتى را بسویت فرستادیم تا در آیاتش تدبر کنند و تا صاحبان عقل متذکر شوند. و فرموده(57 سوره 40): موسى را هدایت دادیم و آن کتاب را که هدایت و پند صاحبان عقل بود میراث بنى اسرائیل کردیم. و فرموده(56 سوره 51): و پند ده که پند دادن مؤمنان را سود دهد.
اى هشام! خداى تعالى در کتابش میفرماید(37 سوره 50): همانا در این کتاب یادآورى است براى کسى که دلى دارد (یعنى عقل دارد). و فرموده(12 سوره 31): «همانا بلقمان حکمت دادیم» فرمود مقصود از حکمت عقل و فهم است.
اى هشام لقمان به پسرش گفت: حق را گردن نِه تا عاقلترین مردم باشى همانا زیرکى در برابر حق ناچیز است پسر عزیزم دنیا دریاى ژرفى است که خلقى بسیار در آن غرقه شدند (اگر از این دریا نجات میخواهى) باید کشتیت در این دریا تقواى الهى و آکنده آن ایمان و بادبانش توکل و ناخدایش عقل و رهبرش دانش و لنگرش شکیبائى باشد.
اى هشام براى هر چیز، رهبرى است و رهبر عقل، اندیشیدن و رهبر اندیشیدن، خاموشى است و براى هر چیزى مرکبى است و مرکب عقل، تواضع است، براى نادانى تو همین بس که مرتکب کارى شوى که از آن نهى شده اى.
اى هشام! خدا پیغمبران و رسولانش را بسوى بندگانش نفرستاد مگر براى آنکه از خدا خردمند شوند (یعنى معلومات آنها مکتسب از کتاب و سنت باشد نه از پیش خود) پس هر که نیکوتر پذیرد معرفتش بهتر. و آنکه بفرمان خدا داناتر است عقلش نیکوتر است و کسى که عقلش کاملتر است مقامش در دنیا و آخرت بالاتر است.
اى هشام خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت آشکار و حجت پنهان، حجت آشکار رسولان و پیغمبران و امامانند (ع) و حجت پنهان عقل مردم است.
اى هشام! عاقل کسى است که حلال، او را از سپاسگزارى باز ندارد و حرام، بر صبرش چیره نشود. اى هشام- هر که سه چیز را بر سه چیز مسلط سازد به ویرانى عقلش کمک کرده است: آنکه پرتو فکرش را به آرزوى درازش تاریک کند و آنکه شگفتیهاى حکمتش را به گفتار بیهودهاش نابود کند و آنکه پرتو اندرز گرفتن خود را به خواهشهاى نفسش خاموش نماید (هر که چنین کند) گویا هوس خود را بر ویرانى عقلش کمک داده و کسى که عقلش را ویران کند دین و دنیاى خویش را تباه ساخته است.
اى هشام! چگونه کردارت نزد خدا پاک باشد که دل از فرمان پروردگارت بازداشته و علیه عقلت از هوست فرمان برده باشى.
اى هشام! صبر بر تنهایى نشانه قوت عقل است. کسى که از خدا خردمندى گرفت از اهل دنیا و دنیاطلبان کناره گیرد و به آنچه نزد خداست بپردازد و خدا انیس وحشت او و یار تنهایى او و اندوخته هنگام تنگدستى او و عزیزکننده اوست بىفامیل و تبار.
اى هشام! حق براى فرمانبردارى خدا بپا داشته شد، نجاتى جز به فرمانبردارى نیست و فرمانبردارى بسبب علم است و علم با آموزش بدست آید و آموزش به عقل وابسته است و علم جز از دانشمندان الهى بدست نیاید و شناختن علم بوسیله عقل است.
اى هشام! کردار اندک از عالم چند برابر پذیرفته شود و کردار زیاد از هواپرستان و نادانان پذیرفته نگردد.
اى هشام! همانا عاقل به کم و کاست دنیا با دریافت حکمت خوشنود است و با کم و کاست حکمت و رسیدن به دنیا خوشنود نیست از این رو تجارتشان سودمند گشت.
اى هشام! همانا خردمندان زیاده بر احتیاج از دنیا را کنار نهادند تا چه رسد به گناهان، با اینکه ترک دنیا فضیلت است و ترک گناه لازم.
اى هشام! عاقل به دنیا و اهل دنیا نگریست و دانست که دنیا جز با زحمت دست ندهد و به آخرت نگریست و دانست که آن هم جز با زحمت نیاید پس با زحمت در جستجوى پایندهتر آن برآمد (یعنى چون دید بدست آوردن دنیا و آخرت هر دو احتیاج به زحمت دارد با خود گفت چه بهتر که این زحمت را در راه تحصیل آخرت پاینده متحمل شوم).
اى هشام! خردمندان از دنیا روگردانیده به آخرت روى آوردند زیرا ایشان دانستند که دنیا خواهانست و خواسته و آخرت هم خواهانست و خواسته و کسى که خواهان آخرت باشد دنیا او را بجوید تا روزیش را بطور کامل از دنیا برگیرد و کسى که دنیا طلبد آخرت او را جوید یعنى مرگش در رسد و دنیا و آخرتش را تباه سازد.
اى هشام کسى که ثروت بدون مال و دل آسودگى از حسد و سلامتى دین خواهد، باید با تضرع و زارى از خدا بخواهد که عقلش را کامل کند. زیرا عاقل بقدر احتیاج قناعت کند و آنکه بقدر احتیاج قناعت کند بىنیاز گردد و کسى که بقدر احتیاج قناعت نکند هرگز بىنیازى نیابد.
اى هشام! خدا از مردمى شایسته حکایت کند که آنها گفتند (8 سوره 3) «پروردگارا بعد از آنکه ما را هدایت فرمودى دلهایمان را منحرف مساز و ما را از نزد خویش رحمتى بخشاى که تو بخشاینده اى» چون دانستند که دلها منحرف شوند و بکورى و سرنگونى گرایند. همانا از خدا نترسد کسى که از جانب خدا خردمند نگردد و کسى که از جانب خدا خرد نیابد دلش بر معرفت ثابتى که بدان بینا باشد و حقیقتش را دریابد بسته نگردد. و کسى بدین سعادت رسد که گفتار و کردارش یکى شود و درونش با برونش موافق باشد زیرا خدائى که اسمش مبارک است بر عقل درونى پنهان جز بظاهرى که از باطن حکایت کند دلیلى نگماشته است.
اى هشام! امیر المؤمنین علیه السلام می فرمود: خدا با چیزى بهتر از عقل پرستش نشود و تا چند صفت در انسان نباشد عقلش کامل نشده است؛ مردم از کفر و شرارتش در امان و به نیکى و هدایتش امیدوار باشند. زیادى مالش بخشیده، زیادى گفتارش بازداشت شده باشد. بهره او از دنیا مقدار قوتش باشد. تا زنده است از دانش سیر نشود. ذلت با خدا را از عزت با غیر خدا دوستتر دارد. تواضع را از شرافت دوستتر دارد. نیکى اندک دیگران را زیاد و نیکى بسیار خود را اندک شمارد. همه مردم را از خود بهتر داند و خود را از همه بدتر و این تمام مطلب است.
اى هشام! عاقل دروغ نگوید اگر چه دلخواه او باشد.
اى هشام! کسى که مردانگى ندارد، دین ندارد. کسى که عقل ندارد، مردانگى ندارد. با ارزشترین مردم کسى است که دنیا را براى خود منزلتى نداند. همانا براى هدفهاى شما بهائى جز بهشت نیست پس آن را به غیر بهشت نفروشید.
اى هشام! امیر المؤمنین علیه السلام می فرمود: از جمله علامات عاقل اینست که سه خصلت در او باشد:
1- چون از او پرسند، جواب دهد 2- و چون مردم از سخن در مانند، او سخن گوید 3- و رأیى اظهار کند که بمصلحت همگان باشد. کسى که هیچ یک از این صفات ندارد احمق است. امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: در صدر مجلس نباید نشیند مگر مردی که این سه خصلت یا یکى از آنها را داشته باشد و کسى که هیچ ندارد و در صدر نشیند احمق است.
و حسن بن على علیهما السّلام فرمود حاجات خود را از اهلش خواهید عرض شد اهلش کیانند اى پسر پیغمبر؟ فرمود: آنها که خدا در کتابش بیان کرده و یاد نموده و فرموده: تنها صاحبدلان پند گیرند. و آنها خردمندانند. و على بن حسین علیهما السّلام فرمود: همنشینى با خوبان صلاح انگیز است و حسن اخلاق دانشمندان عقل خیز، و فرمانبرى از حاکمان عادل کمال عزت است و بهره بردارى از مال، کمال مردانگى و رهنمایى مشورت خواه، اداى حق نعمت است و خوددارى از آزار، نشانه کمال عقل است و آسایش تن در دنیا و آخرت.
اى هشام! عاقل به کسى که بترسد تکذیبش کند، خبر ندهد و از آنکه نگرانىِ مضایقه دارد، چیزى نخواهد و به آنچه توانا نیست، وعده ندهد و به آنچه در امیدواریش سرزنش شود، امید نبندد و به کارى که بترسد در آن درماند، اقدام نکند.
- شرح؛
مقصود اصلى و تکیهگاه سخن در این حدیث شریف طولانى همانا عقل و عاقل است. چه در اصل سخن خود حضرت و چه در آیات کریمهای که از قرآن استشهاد فرمود و چه در اخبارى که از اجداد بزرگوارش نقل می فرماید. حتى نکوهش اکثریت و ستایش اقلیت، از این نظر است که بیشتر مردم تعقل نمی کنند و شکرگزاران مؤمن نیکوکار همواره در اقلیتند.
8- امام صادق (ع) فرمود: پایه شخصیت انسان، عقل است و هوش و فهم و حافظه و دانش از عقل سرچشمه میگیرند. عقل، انسان را کامل کند و رهنما و بیناکننده و کلید کار اوست و چون عقلش بنور خدایى مؤید باشد دانشمند و حافظ و متذکر و با هوش و فهمیده باشد و از این رو بداند چگونه و چرا و کجاست و خیر خواه و بدخواه خود را بشناسد و چون آن را شناخت، روش زندگى و پیوست و جدا شده خویش بشناسد و در یگانگى خدا و اعتراف بفرمانش مخلص شود و چون چنین کند از دست رفته را جبران کرده، بر آینده مسلط گردد و بداند در چه وضعى است و براى چه در اینجاست و از کجا آمده و بکجا میرود؟ اینها همه از تأیید عقل است.
9- امام صادق علیه السّلام از پیغمبر (ص) نقل میکند که فرمود: اى على هیچ تهیدستى سختتر از نادانى و هیچ مالى سودبخشتر از عقل نیست.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید